مطلبی از بلاگ شخصی رضا غیابی
پس از برنده شدن در چندین جشنواره موسیقی و بدست آوردن شهرت بی انتها، یکی از خبرنگاران جوان از کارلس سانتانا در مورد این پرسید که چه احساسی در مورد محبوبیتی که در بین مردم پیدا کرده است، دارد. سانتانا لبخندی و زد و به گرمی پاسخ داد که «در این سالها دوستان و کسانی که من رو دوست دارند، اندک اندک بر روی موسیقی و زندگی من تأثیر گذاشتند.» سپس دوباره به گزارشگر نگاه کرد و از او پرسید «تا حالا شده همدلی حس کنی وقتی تو و مخاطبت هر دو یک چیز رو میخواهید؟». اینکه عمیقا از درون با مخاطبین، مشتریان، شرکای کاری و ذی نفعان سازمانمان ارتباط برقرار کنیم، باعث درک صحیح و عمیقی از رفتارها و الگوهای ذهنی آنان میشود که به گونه ای، بهترین نوع تحقیقات بازار یا تحلیل ذینفعان است.
نام من رضا غیابی است و حرفهام ساخت فرصتهای کسبوکار برای سازمانها و افراد است. این فرصتها چه در قالب کارآفرینی ساخته شوند و چه در قالب مشاوره مدیریت و مربیگری کسبوکار، همواره بر اساس این باور شکل میگیرند که در حوزه کسبوکار، فرصتهای بیشماری برای همه وجود دارد. همکاری با رهبران کسبوکار و افراد تأثیرگذار، منجر به کشف رفتارها و اصولی شده، که سعی دارم قسمتی از آن را در این نگارش با شما در میان بگذارم.
با چه کسانی بیشتر از همه وقت میگذرانید؟
آیا معاشرت با همکاران و اطرافیانتان به شما قدرت میدهد که کارهایی که را که بیشتر از همه به آن علاقه دارید انجام دهید؟ از بهترین مهارتهایتان استفاده کنید؟ علایق و مهارتهایتان مورد قدردانی قرار بگیرد؟ زندگی حرفهای تان ماجراجویانه و پرمعنی باشد؟ حس تعلق داشته باشید؟ حال از خود بپرسید نظر آنان در مورد وقت گذراندن با شما چیست؟
در دنیای امروز که در آن ابزارهای گوناگون بیش از هر زمان دیگر همه چیز و همه کس را به هم متصل میکنند، کسانی که از رویکرد ایجاد روابط مشترک و متقابل حرفهای بهره میبرند شانس زندگی حرفهای موفق را برای خود و دیگران افزایش میدهند.
بنا بر این اصل معتقدم که اگر هر کدام از ما برگردیم و به زندگی خود نگاه کنیم، به احتمال زیاد، نقش مشارکت دیگران در کارهایی که آنها را فعالیت های موفق خود میدانیم، بسیار پر رنگ است. این موضوع بیانگر لزوم بازتعریف زندگی حرفهای مان بر اساس تفکر مشترک و متقابل است.
چرا ممکن است از تفکر مشترک و متقابل لذت ببریم؟
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که اکثر ما در محیط کار مرتکب میشویم این است که تلاش کنیم تا دیگران ما را دوست داشته باشند یا در بین آنان محبوب باشیم تا کارهایی را که میخواهیم انجام دهند. غافل از اینکه، سؤال این نیست که دیگران در مورد ما چه حسی دارند، سؤال اصلی این است که دیگران وقتی که اطراف ما هستند در مورد خودشان چه حسی دارند. اگر وقتی در حال انجام پروژه مشترک، فعالیت و یا صحبت با شما هستند، حس خوبی در مورد خود داشته باشند، شما را دوست خواهند داشت.
در مقابل، اگر دوستان، همکاران، مشتریان و… از انجام کار مشترک و یا وقت گذارانی با شما حس خوبی نداشته باشند، رفتارهایی از شما به چشمشان میاید که از همه کمتر آنها را دوست دارند ـــ حتی اگر تمام تلاشتان را بکنید که آن رفتارها از شما سر نزند! حالا حدس بزنید کدام نوع از احساسات (منفی یا مثبت) بیشتر به یاد میمانند؟ به همین دلیل بهتر است در اولین زمان ممکن، از داشتن تفکر مشترک و متقابل بهره ببریم.
همیشه میتوان خواسته مشترکی پیدا کرد که همه دو یا چند طرف یک موضوع، فارغ از تفاوت های سازمانی، اهداف شخصی، انگیزه های حرفهای و… به آن بپردازند. اما فقط زمانی میتوان آن نقطه مشترک را پیدا کرد، که همه با هم به دنبال آن بگردند. پی بردن به همین نکته میتواند زندگی حرفهای (و بلکه شخصی) همه ما را تغییر دهد.
با سه گام به سمت تفکر مشترک پیش برویم
گام اول: دستیابی به شناخت عمیقتر از خود، به منظور دوری از فرافکنی اتفاقات حرفهای بر دیگران و داشتن تصویر واضحی از خود.
گام دوم: افزایش مهارت و حس همدلی در خود برای استفاده در محیط کار. چراکه تنها صاحبان این مهارت میتوانند پدیده ها را از چشم طرف مقابل دیده و در مورد خواسته های «آنان» صحبت کنند. این کار باعث میشود تا دیگران احساس کنند که شنیده شدهاند و آنگاه به شما پاسخ دهند.
گام سوم: بررسی و پیشنهاد دادن خواستههای مشترک و شنیدن دقیق آنچه دیگران در پاسخ به ما میگویند. این کار باعث میشود دیگران هم به دنبال خواسته های مشترک دیگر بگردند.
[su_quote]بسیاری از ایدهها، به جای اینکه در ذهن صاحبانشان رشد کنند، زمانی بهتر به پختگی میرسند که در ذهن دیگران کاشته شوند ــــ الیور وندل هولمز[/su_quote]
در دنیای امروز حرکت از «من» به سمت «ما» بیش از اینکه شدنی باشد، حیاتی است
همانطور که در نوشته دیگری مفصلتر به آن پرداختم، امروز بیش از هر زمان دیگر میتوان تأثیر تفکر مشترک و در نتیجه زاییده شدن فعالیتهای مشترک را در فضای کسبوکار نوین مشاهده کرد. ابزارهایی از قبیل اقتصاد مشارکتی، سازمانهای قابل اشتراک، سازمان های ابری، بازار سرمایههای اجتماعی، جمعسپاری، سفارشی سازی جمعی و… امروزه نقش مهمی در اشتراک ذینفعان بازی میکنند. در این قالب، افراد میتوانند نه فقط در نقش مصرفکننده، بلکه در نقشهای دیگری در ساخت محصول نهایی تعامل داشته باشند.
یک تحقیق در مورد ارتباط بین روابط اجتماعی و سلامت از جولین هولت لونشتاد نشان میدهد که نداشتن دوستان کافی، و زندگی منزوی و به دور از حلقههای اجتماعی، خطری مساوی با کشیدن ۱۵ سیگار در روز دارد.
استعدادهای سازمانهایمان را بهینه کنیم
به قول یکی از مدیران ارشد هیولید پکارد، «اگر اچ پی آنچه را که امروز میداند، در ابتدای کارش میدانست، حالا سه برابر موفقتر بودیم». زمانی که افراد سازمان، فرهنگ و فناوری یادگیری و حمایت از یکدیگر را داشته باشند، میتوانند بازده سازمان را به مراتب بالاتر ببرند. به عبارت دیگر، راز بهینه سازی سازمانها در فراهم آوردن ساختارهایی است که افراد درون و بیرون از آنها (با رعایت حقوق و حریم شخصی) را توانمند میکند تا به خواستههای مشترکشان دست یابند. به این ترتیب سازمان، افراد خود را تبدیل به سفرایی میکند که برند آن را در کنار برند شخصی خودشان تقویت کنند.
[su_quote]اگرچه ما در انتخاب اعمالمان صاحب اختیار هستیم، اما هیچ اختیاری در انتخاب عواقب اعمالمان نداریم ـــ استفان آر. کاوی[/su_quote]
با این حال، به نظر میرسد انتخاب اعمالی که بر خواستههای مشترک تأکید دارد، شانس اینکه دیگران بخواهند به اعمالمان پاسخ مناسبی دهند را بیشتر میکند.
تجربه شما در مورد تأکید بر خواستههای مشترک با دیگران چیست؟ آیا تا کنون شده که با تأکید به آنچه دیگران هم میخواهند، توانسته باشید کاری را به انجام برسانید؟ تجربههای موفق و چالشهای خود را در اینجا به اشتراک بگذارید.
منبع: وب سایت رضا غیابی