جو گبیا یکی از بنیان گذاران Airbnb، تمام کمپانی اش را بر روی این اعتقاد که مردم می توانند به مقدار کافی به یکدیگر اعتماد داشته باشند که در خانه ی یکدیگر اقامت کنند، شرط می بندد. او چگونه بر انحراف ذهنیِ غریبه-خطر غلبه کرده است؟ با طراحی مناسب. اکنون با ۱۲۳ میلیون اقامت که همچنان اضافه می شوند، گبیا رویاهایش برای یک فرهنگ به اشتراک گذاری را بیان می کند. در این فرهنگ طراحی کمک می کند تا به جای جدایی و انزوا، جامعه پرورش یافته و ارتباط برقرار شود.
برای اطلاعات بیشتر درباره Airbnb و مشاهده بوم مدل کسب و کار آن کلیک کنید.
درصورت وجود مشکل در مشاهده ویدیو و یا زیرنویس آن، به لینک اصلی آن مراجعه نمایید.
۰:۱۱ می خوام برای شما داستان زمانی را تعریف کنم که نزدیک بود در صندوق عقب یک ماشین مزدا میاتای قرمز دزدیده شوم. روز بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه طراحی بود و من در حیاطم فروش وسایل راه انداختم و یک پسر با یک مزدای قرمز آمد. و شروع به بررسی لوازم من کرد.و یکی از کارهای هنری من رو خرید. و معلوم شد برای شب درشهر تنهاست. با ماشین به مسافرت خارج شهر آمده بود قبل از اینکه به انجمن صلح برود من به یک آبجو دعوتش کردم و اون درباره علاقه اش به ایجاد تغییرات در دنیا برای من گفت.
۰:۴۹دیگه داشت دیر میشد و من خیلی خسته شده بودم. در حالی که درخواست صورتحساب میکردم، اشتباه کردم و پرسیدم امشب کجا میمونی؟ و اون با جوابش بدترش کرد. «راستش، من جایی رو ندارم.» و با خودم فکر کردم،« ای وای!» داری چی کار میکنی؟ برای همهی ما پیش اومده، درسته؟بهش پیشنهاد کنم که پیش من بمونه؟ ولی من تازه باهاش آشنا شدم. منظورم اینه که، اون میگه که میخواد به انجمن صلح بره، ولی من که نمیدونم آیا واقعا به انجمن صلح میره و نمیخوام در صندوق یک میاتا دزدیده بشم. این صندوق خیلی کوچیکه!
۱:۲۹بعد صدای خودم رو شنیدم که گفتم: «راستی، من یک تخت بادی دارم میتونی در اتاق نشیمن بمانی.» و صدای توی سرم گفت، «صبر کن، چی میگی؟»
۱:۳۹اون شب در تختم دراز کشیده بودم به سقف خیره شده بودم و فکر میکردم «خدای من، چی کار کردم؟ یک غریبه در اتاق نشیمن من خوابیده. اگر بیمار روانی باشه چی؟» استرسم آنقدر زیاد شد که، از تختم بیرون پریدم، روی پنجه پا به سمت در رفتم و در اتاقم رو قفل کردم.
۲:۰۳معلوم شد بیمار روانی نبود. ما از آن موقع ارتباطمون رو حفظ کردیم، و کار هنری که از من خریده بود در کلاسش نصب کرده؛ اون الان معلمه.
۲:۱۴این اولین تجربه میزبانی من بود، و دید من رو کاملاً عوض کرد. شاید افرادی که در کودکی یاد گرفتم بهشون برچسب غریبه بزنم در واقع دوستانی بودند که منتظر بودند پیدا بشوند. ایده میزبانی مردم روی تخت بادی به تدریج برای من طبیعی شد. و وقتی به سانفرانسیسکو نقل مکان کردم، تخت بادیام رو با خودم بردم.
۲:۳۶خب، الان ۲ سال گذشته است. من بیکارم، تقریباً ورشکستهام. همخانهایم رفته، و بعد اجاره خانه افزایش پیدا کرد. و بعد متوجه شدم یک کنفرانس طراحی در شهر برگزار خواهد شد، و همه هتلها پر شدهاند. و من همیشه باور داشته ام که تبدیل ترس به تفریح هدیهی خلاقیت است.
۲:۵۵این چیزیه که به بهترین دوست و هم اتاقیه جدیدم برایان چِسکی گفتم: «برایان، یک راه برای پول درآوردن به فکرم رسیده — تبدیل کردن مکانمون به ‘خواب و صبحانه برای طراحان’ ارائهی یک مکان برای ماندن به طراحانی که به شهر می آیند، که با اینترنت وایرلس و یک فضای کوچک بر روی میز، تشک خواب و صبحانهی روزانه کامل می شود. آهااا»
۳:۱۵یک وبسایت ساده ساختیم و “Airbed and Breakfast” متولد شد. سه مهمان خوش شانس تونستند روی یک تخت بادی ۲۰ دلاری روی کف چوبی اقامت کنند. اما عاشقش شدند، و ما هم همینطور. قسم میخورم که همبرگر و املتهایی که با پنیر سوییسی درست می کردیم. مزهی کاملا متفاوتی می داد چون اون رو برای مهمان هامون درست کردیم. اون هارو به ماجراجویی در اطراف شهر بردیم و وقتی که با آخرین مهمان خداحافظی کردیم قفل در صدا کرد من و برایان فقط به یکدیگر خیره شدیم. آیا ما کشف کردیم که ممکنه دوست پیدا کرد در حالی که اجاره خانه هم به دست می آریم؟
۳:۵۱چرخ ها شروع به چرخیدن کرده بودند. هم اتاقی قدیمی من، نیت بلچارزیک به عنوان مهندس و یکی از بنیان گذاران اضافه شد. ما جمع شدیم تا ببینیم که آیا می تونیم اینو به کسب و کار تبدیل کنیم.
۴:۰۲این چیزی است که به سرمایه گذاران گفتیم: “می خواهیم یک وبسایت بسازیم که مردم عکس هایی از شخصی ترین مکان هاشون رو به صورت عمومی پست کنند، اتاق خواب هاشون، دستشویی ها — اتاق هایی که معمولا وقتی کسی به خونه اتون میاد درش رو بسته نگه می دارید و بعد، از طریق اینترنت، آن ها از افراد کاملا غریبه دعوت می کنند که در خانه هایشان بخوابند. این بسیار عظیم خواهد شد!”
۴:۲۴(خنده حضار)
۴:۲۶عقب نشستیم و منتظر شدیم تا موشک پرتاب بشه. پرتاب نشد. هیچکس با عقل سالم بر روی یک سرویس که به غریبه ها این امکان رو میده که در خانهی مردم بخوابند سرمایه گذاری نمی کند. چرا؟ چون به همهی ما در کودکی یاد داده شده که، غریبه مساوی است با خطر.
۴:۴۵وقتی با یک مشکل مواجه می شوید، به چیزهایی برمی گردید که می دانید، و تمام چیزی که ما واقعا میدونستیم، طراحی بود. در مدرسه ی هنر، شما یاد می گیرید که طراحی بسیار بیشتر از ظاهر و حس یک چیز است — (طراحی) تمام تجربه است. ما یاد گرفتیم که این کار را برای اشیا انجام دهیماما اینجا ما می خواستیم اعتمادی در حد المپیک بسازیم. بین مردمی که هرگز یکدیگر را ندیده بودند. آیا با طراحی میشه این کار را کرد؟ آیا امکان پذیر است که برای جلب اعتماد طراحی کرد؟
۵:۱۴می خواهم حسی از اعتمادی که به دنبال دستیابی به آن بودیم به شما نشان دهم. یک آزمایش ۳۰ ثانیه ای دارم که شما را از منطقهی امنتون خارج می کند. اگر موافقید، موافقتتون را نشان بدید. خیلی خوب، می خوام که گوشی هاتون رو در بیارید. حالا که گوشی هاتون دستتونه، میخوام که قفلش رو باز کنید. حالا گوشی بدون قفلتون رو به نفر سمت چپتون بدید.
۵:۴۸(خنده حضار)
۶:۰۰این حس ترس کوچکی که الان احساس می کنید —
۶:۰۳(خنده حضار)
۶:۰۵دقیقا مثل حسی است که میزبانان وقتی برای اولین بار در خانه شان را باز می کنند. چون تنها چیزی که از گوشی موبایل تون شخصی تره خونه تونه.مردم فقط پیام هاتون رو نمی بینند، اتاق هاتون، آشپزخونه اتون و دستشویی تون رو می بینند.
۶:۲۰حالا، نگه داشتن گوشی بدون قفل یک نفر چه احساسی داره؟ اکثر ما احساس مسئولیت زیادی می کنیم. این احساسی است که اکثر مهمانان وقتی در یک خانه میمانند تجربه می کنند. و به این علت است که کمپانی ما می تواند وجود داشته باشد. راستی به هر حال، گوشی “ال گور” دست کیه؟
۶:۳۸(خنده حضار)
۶:۴۱میشه به توییتر بگی که اون برای رئیس جمهوری اقدام کرده؟
۶:۴۴(خنده حضار)
۶:۴۶(تشویق حضار)
۶:۵۴حالا می تونید گوشی هاتون رو پس بدید.
۷:۰۲حالا که نوع چالش اعتمادی که ما با آن رو به رو بودیم رو تجربه کردید، دوست دارم تعدادی از چیزهایی که در این مسیر کشف کردیم رو با شما به اشتراک بگذارم. اگر یک چیز جزیی در مورد طراحی آن آزمایش را عوض کنیم؟ اگر همسایه اتون اول خودش را معرفی می کرد چه اتفاقی می افتاد؟ اسمشو می گفت، اینکه کجایی هست، اسم بچه هاش یا سگش رو می گفت. تصور کنید که ۱۵۰ دیدگاه از مردم داشت، که می گفتند: “کارشون تو نگه داشتن گوشی های بدون قفل عالیه”
۷:۲۸(خنده حضار)
۷:۳۳حالا احساستون در مورد تقدیم کردن گوشیتون چیه؟
۷:۳۸مشخص شد که، یک سیستم نیکنامی خوب طراحی شده برای ساختن اعتماد کلیدی است. و ما در دفعه ی اول درست عمل نکردیم. برای مردم سخته که نظر بدی در مورد بقیه بدن. درنهایت، ما یاد گرفتیم تا صبر کنیم که هم میزبان و هم مهمان نظر خودشان را وارد کنند و سپس آن را منتشر کنیم
۷:۵۸این چیزیه که همین هفتهی پیش کشف کردیم. ما یک تحقیق مشترک با استنفورد انجام دادیم، ما تمایل مردم به اعتماد کردن به بقیه را بر اساس میزان شباهت آن ها در سن، موقعیت و جغرافیا این تحقیق بدون هیچ شگفتی نشان داد که ما مردمی که شبیه ما هستند را ترجیح می دهیم هر چقدر افراد بیشتر متفاوت باشد، ما کم تر به آن ها اعتماد می کنیم. این یک انحرافِ ذهنی طبیعی اجتماعی است. اما چیزی که جالب است، اتفاقی است که وقتی نیکنامی را به ترکیب اضافه می کنیم. در این حالت، با دیدگاه ها.
۸:۳۴اگر کم تر از سه دیدگاه داشته باشید، هیچ چیز تغییر نمی کند. اما اگر بیش از ۱۰ دیدگاه داشته باشید، همه چیز تغییر می کند. نیکنامی زیاد بر تشابه غلبه می کند. طراحی صحیح میتونه به ما کمک کنه بر یکی از ریشه ای ترین انحرافات ذهنیمونمون غلبه کنیم
۸:۵۶ما همچنین فهمیدیم که ساخت میزان درستی از اعتماد میزان درستی از پیش درآمد نیاز دارد. وقتی یک مهمان به میزبان پیام می دهد این اتفاق می افتد: اگر خیلی کم به اشتراک بگذارید، مثلا بگید: “هی” نرخ قبول کردن کم می شود. و اگر خیلی زیاد به اشتراک بگذارید، مثلا: “من با مادرم مشکلاتی دارم “
۹:۱۷(خنده حضار)
۹:۱۸نرخ قبول کردن باز هم کم می شود. اما ناحیه ای وجود دارد که دقیقا مناسبه مثلا: “از اثر هنری توی خونه ات خوشم اومده. برای تعطیلات با خانواده ام می آیم.” پس چجوری برای میزان درستی از پیش درآمد طراحی کنیم؟ ما از اندازهی باکس برای پیشنهاد میزان مناسب استفاده می کنیم و ما بی درنگ اون هارو تشویق می کنیم تا به اشتراک بگذارند.
۹:۴۰ما کل شرکتمون رو روی این امید که با طراحی صحیح مردم تمایل دارند بر انحرافِ ذهنی غریبه-خطر غلبه کنند، شرط بستیم. چیزی که ما متوجه نشده بودیم اینه که چگونه مردم زیادی آماده بودند تا این انحرافِ ذهنی را کنار بگذارند.
۹:۵۸این گرافی است که میزان انتخاب ما را نشان می دهد. اینجا سه چیز اتفاق می افتد. اول، میزان غیرقابل باوری شانس. دوم تلاش های تیم ماست. و سومی وجود نیازی است که قبلا ارضا نشده بود. الان همه چیز خیلی خوب پیش می رود.
۱۰:۲۰مشخصا زمان هایی وجود دارد که اوضاع خراب میشه. مهمان ها جشن های تایید نشده ای رو برگزار کردند. و خانه ها روتبدیل به آشغالدونی کردند. میزبان ها مهمان ها را در باران رها کردند. در روزهای اول، من خودم خدمات مشتری بودم، و آن تماس ها مستقیما به تلفن من زده می شد. من در خط مقدم از دست رفتن اعتمادها بودم. و هیچ چیزی بدتر از آن تماس ها نیست، حتی فکر کردن به آن ها هم آزار دهنده اس. و ناامیدی موجود در صدای یک نفر بزرگترین محرک ما برای بهبود بوده و هست.
۱۰:۵۹خوشبختانه، از میان ۱۲۳میلیون شبی که ما میزبانی کردیم، کم تر از کسری از یک درصد با مشکل همراه بودند. مشخص شد که، مردم اعتماد را برای خود توجیه می کنند. و وقتی که اعتماد درست عمل کند. می تواند کاملا جادویی باشد.
۱۱:۱۸ما یک مهمان داشتیم که نزد یک میزبان از ارگوئه اقامت داشت، و اون سکته ی قلبی کرد. میزبان اون رو به بیمارستان رسوند. آن ها خون خودشون رو برای عمل او اهدا کردند بگذارید دیدگاه او را برایتان بخوانم.
۱۱:۳۲(خنده حضار)
۱۱:۴۰“خانه ای عالی برای مسافران کم تحرکی که در معرض سکته ی قلبی هستند.
۱۱:۴۴(خنده ی حضار)
۱۱:۴۷منطقه زیباست و ارتباط مستقیم با بهترین بیمارستان ها دارد.
۱۱:۵۱(خنده ی حضار)
۱۱:۵۳خاویر و الخاندرا بلافاصله به فرشتگان نگهبانی تبدیل شدند که که جانتون رو نجات می دهند بدون اینکه شما را بشناسند. وقتی که در حال مرگید شما را با ماشین خودشان به سرعت به بیمارستان می رسانند و زمانی که دکترها شما را جراحی می کنند در اتاق انتظار صبر می کنند. آن ها نمی گذارند احساس تنهایی کنید، براتون کتاب می آورند تا بخوانید. و اجازه می دهند شب های اضافی در خانه شان بمانید بدون اینکه هزینه ای بگیرند. به شدت توصیه می شود!”
۱۲:۱۶(تشویق حضار)
۱۲:۲۵قطعا همه ی اقامت ها شبیه به این نیست، اما این ارتباطِ فراتر از معامله دقیقا چیزی است که اقتصاد اشتراک گذاری هدف قرار داده است.
۱۲:۳۴وقتی این اصطلاح رو شنیدم، باید اعتراف کنم که یکه خوردم. چطور به اشتراک گذاری و معملات با یکدیگر همراه می شوند؟ پس بگذارید واضح بگم؛ کارمون یک تجارته. اما اگر فقط بهش اقتصاد اجاره ای بگیم، ناقص خواهد بود. اقتصاد اشتراک گذاری، تجارت همراه با وعدهی ارتباط انسانی است. مردم بخشی از وجودشون رو به اشتراک می گذارند. و این همه چیز را عوض میکند.
۱۳:۰۲می دونید، امروزه بیشتر مسافرت ها مثلِ مثلِ فست فودِ — سازگار و کارآمده به بهای محلی و معتبر بودن. اگر مسافرت ها مانند یک بوفه ی مجللاز تجربیات محلی بودند چطور؟ اگر هر جایی که بازدید می کردید، یک بازار مرکزی از محلی ها وجود داشت که پیشنهاد می داد شما را در یک میخانه در محله هایی که شما حتی نمی دونستید وجود دارند کاملا مست کند چطور؟ یا آشپزی یاد گرفتن از یک آشپز رستوران ۵ ستاره؟
۱۳:۳۶امروزه خانه ها حول ایده ی حریم خصوصی و جدایی طراحی شده اند. اگر خانه ها از ابتدا طوری طراحی می شدند که قابل اشتراک گذاری باشند، چطور بود؟ چطور به نظر می رسید؟ اگر شهرها یک فرهنگ به اشتراک گذاری را می پذیرفتند چطور بود؟ من آینده ای از شهرهای اشتراک گذارده شده می بینم که برای ما اجتماع و ارتباط را به همراه می آورد. به جای جداسازی وانزوا.
۱۴:۰۰در کره جنوبی، در شهر سئول آن ها در واقع این کار را شروع کرده اند. آن ها صدها پارکینگ دولت را تغییر کاربری دادند تا برای اقامت به اشتراک گذاشته شوند آن ها دانشجویانی که به مکانی برای زندگی نیاز دارند به “آشیانه دارانی” که اتاق اضافی دارند متصل می کنند. و آن ها یک طرح آغاز کردند که به نسل بعدی از استارت آپ های اقتصاد اشتراک گذاری کمک مالی کنند.
۱۴:۲۳امشب، فقط بر روی سرویس ما، ۷۸۵٫۰۰۰ انسان در ۱۹۱ کشور یا در خانهی افراد غریبه اقامت می کنند یا به آن ها در خانه هایشان خوش آمد می گویند. واضح است، این به آن مقداری که ما فکر می کردیم عجیب نیست.
۱۴:۵۰ما چیز جدیدی اختراع نکردیم. میهمان نوازی همیشه وجود داشته است. وبسایت های زیادی مثل وبسایت ما وجود داشته اند. پس، چرا وبسایت ما در نهایت پرتاب شد؟ به غیر از شانس و زمانبندی، من یاد گرفتم که شما می توانید اجزای سازنده اعتماد را گرفته و برای آن طراحی کنید. طراحی می تواند بر ریشه ای ترین انحرافِ ذهنیِ غریبه-خطر ما غلبه کند. و این برای من شگفت انگیز است. ذهنمو منفجر میکنه. هر موقع که یک میاتای قرمز رنگ در حال رد شدن می بینیم به این فکر می کنم.
۱۵:۳۲ما می دونیم که طراحی تمام مشکلات جهان را حل نمی کند. اما اگر بتونه در این مورد کمک کنه، اگر بتونه یک کمک کوچیک بکنه، در شگفتم که، بعد از این برای چه چیز دیگری می توانیم طراحی کنیم؟
۱۵:۵۱متشکرم
۱۵:۵۲(تشویق حضار)
1 دیدگاه دربارهٔ «Airbnb بر پایه جلب اعتماد طراحی شده است، [ویدیو] TED»
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون